یک روز دیگه گذشت و تو اینجا نیستی
به تو فکر می کنم
تمرکزم را از دست دادم
میگن که کافیه
الان وقت زندگی کردنه (زندگیتو بکن)
و این غیر ممکنه
می بینی به من چی می گذره؟
جسمم در اختیار تو
هر بلایی می خوای سرش بیار
روحم در اختیار تو
تا باهاش خجالت بکشی
اسمم در اختیار تو
تا روی صلیب نصبش کنی
(منظور قبر هست)
اینم از پایان رویاهایی که در نامه واست نوشته بودم.
عروسک بی رحم
این از خون من
که هر وقت کسی راجع به تو صحبت
کنه به جوش میاد
و بالاخره اینم از آینده ی من
که تو توش نیستی
عروسک بی رحم
هوا بارونیه
همه چی حالمو بد می کنه
بیرون می رم تا دنبال تو بگردم
نمی دونم از کجا شروع کنم
خودمو به خواب زدم
چون نمی خوام صحبت کنم
نگاه کن
یه توده ابر، زندگی مو پوشونده