صورتت را دوست داشتم
و گیسوانت را
تن پوش
و لباس شبت را
آن چنان که جهان ، کار و نبرد را
به حال خود رها کردم
تا بیشتر دوست بدارمت
و حال تو رفته ای
حال تو رفته ای
آنچنان که گویی هرگز تو ای
وجود نداشت
آنکه دل راشکست و
از نو ساخت
چه کسی دارد از یاد می برد ؟
چه کسی ، چه کسی را سر کار گذاشته است؟
حالی به حالی بودنت را دوست داشتم
آنگونه که هر روزم
تحت تاثیرآن بود
زیبایت بر من حکومت داشت
اگرچه می دانم
بیشتر به هرمون هایم
مرتبط بود تا به آنچه که می دیدم
حال تو رفته ای
حال تو رفته ای
آنچنان که گویی هرگز تو ای وجود نداشت
شهبانو ی یاس بنفش
شهبانو ی غم
چه کسی دارد از یاد می برد ؟
چه کسی ، چه کسی را سر کار گذاشته است؟
صورتت را دوست داشتم
و گیسوانت را
تن پوش
و لباس شبت را
آن چنان که جهان ، کار و نبرد را
رها کردم
تا بیشتر دوست بدارمت
حال تو رفته ای
حال تو رفته ای
آنچنان که گویی هرگز توای
وجود نداشت
آنکه مرا تا دم مرگ برد و زنده برگرداند
چه کسی دارد از یاد می برد ؟
چه کسی ، چه کسی را سر کار گذاشته است؟
چه کسی دارد از یاد می برد ؟
چه کسی ، چه کسی را سر کار گذاشته است؟