تو آفتاب صبح رو چجوری ارزیابی میکنی؟
بعد از یک شب طولانی و بدون خواب
به ماه چند تا ستاره میدی؟
از اونجایی که هستی، اون ستاره ها رو می بینی؟
که بر آدم های گمشده و تنها می درخشند
اونایی که نمی تونن از پسش بر بیان
تو همیشه بیشتر از این زندگی میخواستی
اما الان اشتهاش رو نداری
در یه پیام به تروبدور* گفته شده
که دنیا دیگه تو رو دوست نداره
بهم بگو آفتاب صبح رو چجوری ارزیابی میکنی؟
توی سالهای رنگین کمونی گیر کردم
و تو میتونستی واسه من اتفاق بیفتی
چون من به جای تو نزدیک بودم
به جاهایی رفتم که تو قبلا اونجاها بودی
همشون خیلی آشنا بنظر میومدن
انگار که فرستاده شده بودن تا منو بکشن
اصلا به فضانورد احتیاجی نیست
در فضا شناور شدن فقط یک فکره
صبح با خودش یک معما میاره
و غروب اونو به تاریخ تبدیل میکنه
بهم بگو آفتاب صبح رو چجوری ارزیابی میکنی؟
و مست دهکده مون
با ناراحتی از کنارم رد شد
این یه شرمندگی بود
که من هیچ وقت اسمشو نمی دونستم
در شگفتم که آیا اون هر روز صبح اونجا می نشست
و طلوع خورشید رو تماشا میکرد
آفتاب صبح رو چجوری ارزیابی میکنی؟
این برای من خیلی سنگین بود
و همه ی چیزی که من میخواستم، دنیا بود
اگه تو یک ستاره ی کوچک توی خورشید هستی
وقتتو هدر نده
چون هیچ خط پایانی وجود نداره
و تو هیچ چیز رو نمی بینی
نه حتی عشق رو، هیچ چیز رو
شب میتونه مردتو ازت بگیره
و یک حس شگفتی بیش از حد بهت بده
صبح با خودش یه معما میاره
و غروب اونو به تاریخ تبدیل میکنه
من کی هستم که بخوام آفتاب صبح رو ارزیابی کنم؟