از وقتی میتونستم به یاد بیارم
همه چیز درون من ،
فقط میخواست پذیرفته بشه
من هیچوقت آدم متظاهری نبودم
همه چیزیایی که سعی کردم باشم
بهم احساس راحتی نمیداد
اگه بهت میگفتم من چی بودم
ازم رو بر میگردوندی؟
و اگه به نظر خطرناک میومدم
ازم میترسی؟
فقط فک میکنم چون
کارایی که بهشون دست میزنم انقدر هم بد و تاریک نیستن
پس این مشکل باید درون خودم باشه
من فقط یه مردم با یه شمع که راه رو بهم نشون بده
من دارم مقابله میکنم تا از چیزی که درونمه فرار کنم
یه هیولا یه هیولا
من به یه هیولا تبدیل شدم
یه هیولا یه هیولا
و هی هم قوی تر میشه
میتونم وجدانم رو تمیز کنم؟
اگه من با بقیه فرق دارم
مجبورم فرار کنم و قایم بشم؟
من هیچوقت نگفتم که اینو میخوام
این مسئولیت سخت خودش اومد سراغم
و درون من خونه ساخته
اگه بهت میگفتم من چی بودم
ازم رو بر میگردوندی؟
و اگه به نظر خطرناک میومدم
ازم میترسی؟
فقط فک میکنم چون
کارایی که بهشون دست میزنم انقدر هم بد و تاریک نیستن
پس این مشکل باید درون خودم باشه
من فقط یه مردم با یه شمع که راه رو بهم نشون بده
من دارم مقابله میکنم تا از چیزی که درونمه فرار کنم
یه هیولا یه هیولا
من به یه هیولا تبدیل شدم
یه هیولا یه هیولا
و هی هم قوی تر میشه
من فقط یه مردم با یه شمع که راه رو بهم نشون بده
من دارم مقابله میکنم تا از چیزی که درونمه فرار کنم
یه هیولا یه هیولا
من به یه هیولا تبدیل شدم
یه هیولا یه هیولا
و هی هم قوی تر میشه