او با قلب من بازي مي كند
زندگي ام اسباب بازي است در دستانش
حرف هاي دروغ به من مي گويد
و من هرآنچه را كه ميگويد باور مي كنم
آوازهايي كه برايم مي خواند
روياهاي دو نفره اي كه دارد
طعم آب نبات هاي نعنايي مي دهند
حس خوبي است هنگامي كه باران مي بارد
با شنيدن صداي او
براي خودم داستانهايي ببافم
داستانهايي كه واقعي نيستند
ولي من باورشان مي كنم
مرد من
برايم از ماجراجويهايش مي گويد
و وقتي آنها در چشمانش مي درخشند
من مي توانم شبم را در آنجا بگذرانم
او از عشق حرف مي زند
همانطور كه از اتومبيل حرف مي زند
و مرا به دنبال خود به هر كجا بخواهد مي برد
و من تمام آنچه را كه مي گويد باور مي كنم
من تمام آنچه را كه مي گويد باور مي كن
آه آري
او مرد من است
رفتاري كه با من دارد
بدون گفتن دوستت دارم
چيزي جز يك فيلم سينمايي نيست
اما يك فيلم تكراري
فيلمي سياه و سفيد
كه او برايم دويست بار بازي كرده است
فيلمي از ژان گبن و ميشل مورگان
يا نهايتا چيزي شبيه آن
من براي خودم داستان مي سازم
داستانهايي با سناريوهاي چيني
داستانهايي كه واقعي نيستند
اما من باورشان مي كنم
مرد من
برايم از ماجراجويهايش مي گويد
و وقتي آنها در چشمانش مي درخشند
من مي توانم شبم را در آنجا بگذرانم
او از عشق حرف مي زند
همانطور كه از اتومبيل حرف مي زند
و مرا به دنبال خود به هر كجا بخواهد مي برد
و من تمام آنچه را كه مي گويد باور مي كنم
من تمام آنچه را كه مي گويد باور مي كن
آه آري
او مرد من است