یه روز از راه رسیدی مرد جوون
خسته و غریب و بی نام و نشون
صورتت سوخته ی آفتاب کویر
چشمات از رنگ زلال آسمون
با سبد سبد پر از گل های یاس
شدی همسرای تنهایی من
تو پناه نفس های گرم تو
زنده شد عشق اهورایی من
این منم که از تو سبزم،تو کویر خشک و تنها
ای برای تن مرده ام،نفس دم مسیحا
تو شدی صاحب جون و تن من
دیگه تو از همه سر بودی برام
تن من مسافر رو به زوال
اما تو معجزه گر بودی برام
اما بی بهونه رفتی،تا دوباره کی بیایی
همیشه قربونی داره موج دریای جدایی