عاشقی آواره ام
در غربت چشمان او
گریه پنهان کرده ام
از حرمت چشمان تو
عطر تو را گرفته تن لحظه های من
صد باغه گل شکفته شده در هوای من
امشب تمام غربته خود را گریستم , گریستم
شاید دل تو بسوزد برای من برای من
من آن موج اشکم که بی اختیارم
خودم را به آغوش تو میسپارم
تو دریای من باش
به حسرت گذشته همه روزگارم
ز دیروزو امروز دلی خسته دارم
تو فردای من باش
یک لحظه نگاه تو مرا راحت جان است
چشمان تو آرامترین خواب جهان است
زیبایی چشمان نظر کرده آهو
رازیست که در عطر نگاه تو نهان است
من آن موج اشکم که بی اختیارم
خودم را به آغوش تو میسپارم
تو دریای من باش
به حسرت گذشته همه روزگارم
ز دیروزو امروز دلی خسته دارم
تو فردای من باش