عشق عشق عشق عشق عشق عشق
ای عشق من، این تویی که از کنارم رد می شوی...میگذری و اسم مرا صدا نمی زنی
باشه عزیزم به نزدیکم نیا ... اما کنار قلبام اتراق کن ... اما کنار قلب من بمان
تنها به این دلیل که به من خاطرنشان کنی
که هستی ....
عشقعشقعشق عشقعشقعشق
تو قسم خوردی که زمان، درد را تسکین میدهد
رهایم کن از فکری که در مورد تو دارم
نجاتام بده... مرا از خود رها کن
احساس پوچی میکنم ...احساس تنهایی غیرقابل درکی شکننده تر هستم
شکنندهتر از هرزمان دیگرم نامطمئنتر
ایعشق مرا از اندیشهات برهان
میخواهم برای خودم هم زندگی کنم
عشق عشق عشق عشق عشق عشق
به دنبالام بگرد پیدایام کن بگذار عطرت را حس کنم
رهایم کن از فکری که نسبت به تو دارم
نجاتام بده... مرا از خودم برهان
کاری کن که تنهاییام در باد با اشکهایم درآمیزند
مرا به همراه خود ببر
ای عشق مرا از اندیشهات برهان
می خواهم برای خودم باشم