شکر یزدان را
که بخشید مرا ، دیدگانم را
که بخشید مرا ، دهانم را
که بخشید مرا ، تمامی پوست تنم را
ساق هایی دارم
برای درنوردیدن جهان
برای گذر از عمیق ترین دریاها
برای رسیدن تا تو
شکر آسمان را
که فراموش نکرده چیزی از من دریغ دارد
پاهایی دارم ، پشت و تکیه گاهی
و نیز دلی
دستانی دارم
برای درنوردیدن ران های تو
برجستگی های اندام تو ، کمرگاه تو
برای لمس پوست تنت
تنهایی ، کمر به کشتنم بسته است
پوست تنم دردمند است که از لمس تنت بازمانده است
بازگرد که در حال مرگم
دیدگانم به چه کارم می آیند ؟
اگر نتوانند ببینندت
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت ،دیدگانم
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت ،دیدگانم
نمی توانند ببیندت
آه دیدگانم ، دیدگانم
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت
چشمانی دارم
که در تماشای گیتی اند
که می گریند از فقدان تو
که بی وفقه تو را می جویند
تنهایی ، کمر به کشتنم بسته است
پوست تنم دردمند است که از لمس تنت بازمانده است
بازگرد که در حال مرگم
دیدگانم به چه کارم می آیند ؟
اگر نتوانند ببینندت
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت ،دیدگانم
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت
نمی توانند ببیندت ،دیدگانم
نمی توانند ببیندت