تو را حقیقتاً باید تحسین کرد
چون درخشندگی تو همانند یک آینه است
و نمیتوانم متوجه نشوم
که در این قلب من انعکاس مییابی
اگر زمانی احساس تنهایی کردی و
این تابش خیره کننده پیدا کردن مرا برایت سخت کرد
فقط بدان که من همواره
هم زمان (با تو) در آنسوی دیگر (آینه) هستم
زیرا با وجود دست تو در دستم و پاکتی پر از روح و احساس
میتوانم به تو بگویم که جایی نیست که نتوانیم برویم
فقط دستت را روی گذشته بگذار
من اینجا هستم و دارم سعی میکنم تو را از این تنگنا عبور دهم
تو فقط باید قوی باشی
نمیخواهم حالا تو را از دست بدهم
دارم یکراست به نیمۀ دیگر خودم نگاه میکنم
بزرگترین صحنه در قلبم آماده است
فضایی خالی در آن است، اما الآن دیگر تو خانه ای
و نشانم میدهی که چطور برای «اکنون»بجنگم
و به تو خواهم گفت عزیزم، ساده بود
بازگشتن به درون تو وقتی بالاخره راهش را فهمیدم
تو تمام این مدت درست همینجا بودی
مثل این میماند که تو آینۀ منی
آینۀ من که نگاه خیرۀ مرا برمیگرداند
نمیتوانم از این بزرگتر شوم
با هر کس دیگری (به جز تو) در کنارم
و حالا واضح است همچون این پیمان
که داریم یکی میکنیم
این دو بازتاب را با هم
چرا که انگار تو آینۀ منی
آینۀ من که به من زل زده، به من زل زده
واقعاً که تو چیزی هستی برای خودت!یک نسخۀ اصل
چون به نظر واقعاً اینقدر ساده نمی آید
و من نمیتوانم جلوی زل زدنم را بگیرم، چون
جایی در چشمانت حقیقت را میبینم
من بدون تو نمیتوانم حتی تغییر کنم
تو مرا انعکاس میدهی، این را دربارۀ تو دوست دارم
و اگر میتوانستم،
تمام مدت به خودمان نگاه میکردم
دیروز به تاریخ پیوسته
فردا یک معماست
میتوانم تو را ببینم که به من نگاه میکنی
چشمانت را روی من نگاه دار
عزیزم، چشمانت را روی من نگه دار
تو... تو عشق زندگی منی
عزیزم، تو الهامِ سرودن این ترانۀ ارزشمندی
و من فقط دلم میخواهد صورتت را ببینم که به خاطر اینکه مرا دست میاندازی،روشن میشود
پس حالا با آن منِ قدیمی وداع میکنم، او دیگر رفته
و بیصبرانه منتظرم منتظرممنتظرممنتظرم که ببرمت خانه
فقط برای آنکه به تو بفهمانم که تو
دختر جان تو انعکاس منی، همۀ آنچه میبینم تویی
بازتاب من، در هر آنچه میکنم
تو انعکاس منی، همۀ آنچه میبینم تویی
بازتاب من، در هر آنچه میکنم
تو... تو عشق زندگی منی