به من اجازه ی رویاپردازی بدهید
به من اجازه ی باور کردن بدهید
به من اجازه ی گفتن بدهید
که شاید تاریخ تغییر نماید
اگر این درست باشد که آزادی وجود دارد
که شاید خاموشش کند
که به من برسد
احساس می کنم که دارم خفه می شوم
(ترجیع بند)
در این کوچک ، کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک ، کوچک
این کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک
این کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک ، کوچک
احساس می کنم در صحنه ی آهسته هستم
در این کوچک ، کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک ، کوچک
این کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک
این کوچک ، دنیای کوچک ، کوچک ، کوچک
هنوز خیال می کنم که همان ملودی را زمزمه می کنم
من آنها را نمی فهمم
آنها چه می خواهند بگویند ؟
چرا سردم است ؟
آیا این مرگ است ؟
اما اگر من بخواهم زنده بمانم
باید واقعا بپذیرم
که آنها همه چیزم را دنبال کنند
به جز واقعیت مرا
(ترجیع بند)
پس ، می روم هر روز
می میرم در هر لحظه
من احساسش می کنم
زندگی دیری نمی پاید
انجام می شود به وسیله ی افق
به وسیله ی هر نت موسیقی
من امید می خوانم
برای ارائه ی زندگی جادوییم
(ترجیع بند)