تو را دیدهام که آنجا ایستاده و نگاه میکنی
تو من را به فکر این چیز لعنتی انداختی
چرا هنوز اهمیت میدهی؟
آن هم بعد این همه سال که تلف کردم
میتوانستم بیشتر منتظر بمانم ولی تو گفتی که دیوانهام
واقعاً هستم؟
تو را دیدهام که آنجا ایستاده و نگاه میکنی
تو من را به فکر این چیز لعنتی انداختی
چرا هنوز اهمیت میدهی؟
و من هم به همان چیز فکر میکردهام
تو من را به فکر همان چیز انداختی
چرا هنوز اهمیت میدهی (میدهیم)؟