در پایان مکالمهی تلفنی تنها صدای توست که وجود دارد
و کلماتی که هرگز قادر به گفتن آنها نیستم
کلماتی که برای مردم خنده دار نیست
کلماتی که باعث ترسشان میشود
کلمات فیلمها ، ترانه ها ، کتابها.
کلماتی که دوست دارم به تو بگویم و کلماتی که دوست دارم زندگیشان کنم
و کلماتی که هرگز نخواهم گفت: می خواهم ، اما نمی توانم
در تنهایی می میرم و می دانم کجا هستی
خودم را می رسانم ، منتظرم باش ، ما همدیگر را می شناسیم.
کمی از وقتت را برایم کنار بگذار. چرا که من تمام وقتم را به تو دادهام.
میخواهم برسم، بمانم ، از خودم بیزار هستم.
هرگز نخواهم رسید،
می خواهم اما نمی توانم.
باید با تو حرف بزنم ،
من باید برسم
یا باید بخوابم
می ترسم ناشنوا باشی.
می ترسم ترسو باشی.
من از بی احتیاط بودن می ترسم.
و از اینکه نمی توانم به تو بگویم که شاید دوستت دارم.
اما اگر روزی فکر کردی که مرا دوست داری
از خاطرات و غمها نترس
ما از گذشته فرار می کنیم
تا آخرین نفس به دنبال من بیا
بیا و مرا ملاقات کن
اگر روزی فکر کردی که مرا دوست داری
و اگر روزی در این فکر بودی که همهی این مسیرها تو را به کجا می رساند
بیا به دیدار من
اگر نفرت از زندگی به سراغت آمده ،
و راهی پیدا نمی کنی،
اگر هر روز فقط دیروز دیگری ست،
به من فکر کن،
به من فکر کن.
اما اگر روزی فکر کردی که مرا دوست داری
به آن به عنوان مشکل نگاه نکن
تا آخرین نفس به دنبال من بیا
بیا و مرا ملاقات کن
اگر روزی فکر کردی که مرا دوست داری ،
حتی یک روز را هم هدر مده
نه یک هفته
چون هرگز نمی دانی زندگی تو را به کجا می برد
پس به دیدار من بیا
اگر نفرت از زندگی به سراغت آمده ،
و راهی پیدا نمی کنی،
اگر هر روز فقط دیروز دیگری ست ،
به من فکر کن،
به من فکر کن.
اما اگر تو ...