،من سپیده دم امروز بدنیا اومدم
،نامم هست مرسی
توی دل دریا
.بین دو سرزمین، مرسی
سفر طولانی بود و مامان تحمل کرد
.من زیر پوستش خفته بودم، هشت ماه و نیم
درسته، هشت و نیم ماه
.خونه رو ترک کردیم، زمان جنگ بود
بله حق با او بود، چیزی، برای از دست دادن نداشتیم
.جز زندگی
،من سپیده دم امروز بدنیا اومدم
،نامم هست مرسی
،دستی به سویم دراز شد
.و زنده هستم
من نماینده همه این بچه هایی هستم
.که دریا بلعید
من صد هزار سال زنده خواهم بود
.نامم هست مرسی
و جلوی چشمهامون، دشمن در کمین نشسته بود
آبی بی پایان می تواند ، بی نهایت باشد
باری، ما بهایش را می دانستیم
از میان موجها، کشتی یار پدیدار شد
و شانس نجات ما را برگرداند
اینجا بود که من برای بار نخست گریه کردم
،من سپیده دم امروز بدنیا اومدم
،نامم هست مرسی
،دستی به سویم دراز شد
.و زنده هستم
،من نماینده همه این بچه هایی هستم
.که دریا بلعید
من صد هزار سال زنده خواهم بود
.نامم هست مرسی
،من سپیده دم امروز بدنیا اومدم
.نامم هست مرسی
.مرسی، مرسی، حالم خوبه مرسی
.مرسی، مرسی، حالم خوبه مرسی
.مرسی، مرسی، حالم خوبه مرسی
.مرسی، مرسی، حالم خوبه مرسی