نالههای گوسالهٔ ماده میتوانست گریههای یک انسان باشد؛
چاقوهای غرّشگر نزدیک میشوند؛
این موجود زیبا باید کشته شود...
این موجود زیبا باید کشته شود...
مرگی بدون دلیل؛
و مرگ بدون دلیل هم یعنی جنایت...
و گوشتی که شما با خلاقیت زیاد کباب میکنید،
آبدار، خوشطعم یا محبتآمیز نیست؛
مرگی بدون دلیل است؛
و مرگ بدون دلیل هم یعنی جنایت؛
و گوسالهای که با لبخند میبُرید،
این جنایت است؛
و بوقلمونی که به اسم رسم تکهپاره میکنید،
این جنایت است؛
خبر دارید که حیوانها باید کشته شوند؟
رایحهٔ آشپزخانههایتان، نه آنگونه که تصور میکنید، خودمانی و صمیمانه است؛
و نه آرامشبخش، دلگشا یا محبتآمیز؛
بلکه خونی است که جلز و ولز میکند؛
و تعفنی که بوی ناپاک قتل میدهد...
طبیعی، عادی یا محبتآمیز نیست،
گوشتی که شما با خلاقیت زیاد کباب میکنید؛
آن گوشت در دهان شما میچرخد،
درحالیکه طعم جنایت را
مزهمزه میکنید...
نه نه نه، این جنایت است...
نه نه نه، این جنایت است...
آه؛ چهکسی میشنود صدای گریههای حیوانات را؟