وقتی تازه شروع به زندگی مشترک کردیم
نمی تونستیم از هم دست بکشیم
ولی) حالا پشت به پشت خوابیدیم)
و تو تاریکی سکوت کردیم
ما عادت داشتیم انقدر بخندیم تا گریمون درآد
تو دوست داشتی به من نگاه کنی و لبخند بزنی
ولی) حالا با زور به هم سلام میدیم)
واصلا احساساتمون رو بروز نمی دیم
انگار همه ی نشانه های میگن که عشق از دست رفته
...اما من الان نمی خوام تسلیم بشم چون
شاید تو می تونستی یکم بیشتر بمونی
یا اینکه من می تونستم بیشتر تلاش کنم
و باهم می تونستیم رابطمون رو درست کنیم
شاید هم ما باید از تظاهر کردن دست برداریم
هر دومون هم می دونیم که داریم همدیگرو اذیت می کنیم
...شاید دیگه وقت رفتنه
ما شبه یک شنبه پیش قطع رابطه کردیم
ولی) هنوزم دارم به دعوامون فکر می کنم)
سرم رو به دیوار تکیه دادم و
چمدونای تو(آماده) دم درِ
و بعدش کلید تو، تو قفل می چرخه
:و تو رو تو پله ها می بینم و وایمیستم
یعنی نظرت(احساست) رو عوض کردی؟
یعنی ما می تونیم دوباره از اول شروع کنیم؟
اما انگار همه ی نشانه های میگن که عشق از دست رفته
...اما من الان نمی خوام تسلیم بشم چون
شاید تو می تونستی یکم بیشتر بمونی
یا اینکه من می تونستم بیشتر تلاش کنم
و باهم می تونستیم رابطمون رو درست کنیم
شاید هم ما باید از تظاهر کردن دست برداریم
هر دومون هم می دونیم که داریم همدیگرو اذیت می کنیم
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه
اما من اصلا نمی فهمم
شاید تو می تونستی یکم بیشتر بمونی
یا اینکه من می تونستم بیشتر تلاش کنم
و باهم می تونستیم رابطمون رو درست کنیم
شاید هم ما باید از تظاهر کردن دست برداریم
هر دومون هم می دونیم که داریم همدیگرو اذیت می کنیم
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه
...شاید دیگه وقت رفتنه