چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی، مستانه می گریزی
دل را نکرده درمان، یکباره می شتابی
دل را نکرده درمان، یکباره می شتابی
سر را نداده سامان، مستانه می گریزی، مستانه می گریزی
ای چشم جان به راهت! وی کام دل نگاهت!
چند از نبرده کامان مستانه می گریزی؟!
خود شعله درفکندی در نای عشق بازان
وز آتشین کلامان مستانه می گریزی، مستانه می گریزی
چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی، مستانه می گریزی
ای چهره ات چو خورشید مست صفای مستی
از ما شکسته جامان مستانه می گریزی
با ما شکسته حالان رندانه می نشینی
وز ما اسیر دامان مستانه می گریزی
ای دل! به کوی رندان بدنامی ات مبارک!
کز کوی نیکنامان، مستانه می گریزی!
چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان مستانه می گریزی، مستانه می گریزی