پریشان سنبلان، پتاب مَکِه
خماری نرگسان، در خواب مَکِه
بر اینی تا که دل، از مو بُرینی
بر اینی تا که دل، از مو بُرینی
بُرینه روزگار، اِشتاب، مَکِه
اسبِ بی کَهَر را بنگر
رنجِ بی ثمر را
شوقِ بی هدر را بنگر
مرزِ پرگهر را
اسبِ بی کَهَر را بنگر
رنجِ بی ثمر را
شوقِ بی هدر را بنگر
مرزِ پرگهر را
تو بر روی سیمرغَت سالگاه، به خانه میآیی
میدانم، نمیدانم چه کس این گونهات نگاشته
دختر دم بخت
که عنقا نا میشوی و
از صد پشه میگذری
به خانه میآیی
به خانه میآیی
باور کن سیباره نوک این قلم پری ش
د باور کن سیباره نوشتهام اسمت را
جرات نمیکنم
مریم در مریم دویده
بیخویشتن از آتش پارهآی
که هر صبح بیدار میشوی
عاشقانه ترانهای که نمیشکند بر هیچ
وامانده تنابندهای
آی، آن مرغ عشق تابیده در سحر
آن ساعت چگونه میپری؟
بعد از این هر ساله بشتاب
بعد از این هر ساله بشتاب
مریم از تو مسیح میباید
مریم از تو مسیح میباید
هر دم از تو مسیح میبارد
مریم از تو مسیح میباید
هر دم از تو مسیح میبارد
مریم از تو مسیح میباید
هر دم از تو مسیح میبارد
شوق بیهدر را بنگ
ر مرز پرگهر را
اسب بی کهر را بنگر
رنج بیثمر را
شوق بیهدر را بنگر
مرز پرگهر را
رنج بیثمر را
شوق بیهدر را بنگر
مرز پرگهر را
اسب بیکهر را بنگر
رنج بیثمر را
شوق بیهدر را بنگر
مرز پرگهر را