تو در بی خوابی های من مانند خورشیدی در شب عبور می کنی
تو چهره ی ناشناخته ی بهشت گمشده ای
ماریا، ماریا، بدون چشمان تو، بدون جسم تو، بدون صدای تو
ماریا، ماریا، من فقط نیمی از خودم هستم
من مانند سگی همه جا به دنبال تو هستم، مانند یک دیوانه
من نام تو را به رویاهایم داده ام
اوست(نام تو) که مرا بیدار می کند و اوست که صدایش می کنم
به همه ی بادهای توهماتم
ماریا، ماریا، ماریا
من فقط نیمی از خودم هستم
من صبح را چیزی جز خاکستری روزمره نمی بینم
تو در غبار واقعیت ناپدید می شوی
ماریا، ماریا، بدون چشمان تو، بدون جسم تو، بدون صدای تو
ماریا، ماریا، من فقط نیمی از خودم هستم
می خواهم بلند شوم، می خواهم لمست کنم
و می دانم که تو خیلی دور نیستی
و در پس شبهایت تو نیز در انتظار من هستی
ولی نیمه ی راه طولانیست
می خواهم بلند شوم، می خواهم لمست کنم
و می دانم که تو خیلی دور نیستی
و در پس شبهایت تو نیز در انتظار من هستی
ولی نیمه ی راه طولانیست
ماریا، ماریا، بدون چشمان تو، بدون جسم تو، بدون صدای تو
ماریا، ماریا، من فقط نیمی از خودم هستم