مردان خدا پردهی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
جانم، هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
جانم، قومی به بر شیخ مناجات مریدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بسی دانه فشاندند، بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
جانم، زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
[همخوانی]
مردان خدا پردهی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
جانم، قومی به بر شیخ مناجات مریدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بسی دانه فشاندند، بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
[همخوانی]
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند