ممکنه من پسر از یاد رفته ات باشم که اکنون در بیست و یک سالگی آواره شدم
دیگر در خانه بودن غم انگیزه
(آه مادر (کجایی
اگه فقط میتونستم دستت را بگیرم
و بگویم متاسفم، بله متاسفم
مطمئنم تو حقیقتا" متوجه میشدی
آه
مادر
اکنون تو کجایی
آه
مادر
آه
مادر - غم مادر
آه
مادر - غم
خانه ای که در بالای تپه با هم آنجا بودیم
اکنون بی روح بنظر میرسد ولی ساکت آنجاست
و خاطرات روزهای کودکی
ذهن و فکرم را پر میکند
آه مادر
مادر
مادر
من به اندازه کافی نورهای مختلف دیده ام
روزهای آکنده از خستگی و شب های تنهایی و بی کسی را دیده ام
و اکنون بدون وجود تو کنارم
من گمشده ای بیش نیستم
چگونه میتوانم به زندگی ادامه دهم
آه
...مادر
دیگر کسی نیست که مواظبم باشد
که دوستم داشته باشد
که وقتش را برای من بگذارد
دیوارها خاموش و ساکت چهره ام را مینگرند
آه
مادر
مکان ما چه سخت مرده است
آسمان تیره و تار است
و باد خشن
و من حالا میدانم چه چیزی را از دست داده ام
خانه دیگر بهیچ روی آن خانه نیست
من دارم آنرا ترک میکنم
آینده چقدر کوچک و حقیر بنظر می آید