به شما با نرمي نگاه مي كنم
خيلي دلم ميخواد باهاتون صحبت كنم
ولي جرأتش رو ندارم
دلم ميخواد شما رو ببرم
براي چند قدم كنار من باشيد
بدون اينكه تصور كنم
چيزاي زيادي كه جرأت ندارم به شما بگم
و با اين حال ، اغلب به شما فكر مي كنم
اغلب به شما فكر مي كنم، مادام
خيلي خوشحالم ، خيلي فكرا دارم
شايد فردا، دست منو بگيريد
تكرار
به من نگيد برم
ممكنه بخاطر اين حرف عذاب بكشم، حتا ممكنه بميرم
من توي قلبم يه تنهايي مزمن دارم
از شمال ميايد يا از جنوب؟
تا همه چيز من بشيد؟
شما اولين تابستان من خواهيد بود
پس اجازه بديد تصور كنم چيزايي كه جرأت ندارم به شما بگم
و با اين حال اغلب به شما فكر مي كنم
به من نگيد برم
ممكنه بخاطر اين حرف عذاب بكشم، يا عاشقتون بشم