همه چهره های اطراف من اشنا هستن
منطقه های کهنه و دل گیر
قیافه های غمگین و خسته از زندگی
و واسه یه مقصود زندگیشون مشغول وگیج کنندست
اما وقتی مقصدی ندارن هیچ جایی نمیرن
هیچ جایی نمیرن
و اشکاشون لیواناشون رو پر میکنه
هیچ بیانی واسه این احساس نیست
هیچ بیانی نیست
و سرم رو قایم میکنم و میخوام غم و اندوهم رو خالی کنم
هیچ فردایی نیست
هیچ فردایی نیست
و یه جورایی خنده دار درکش میکنم
و یه جورای غمگین درکش میکنم
در رویاهایی که مرگ رو میبینم
و هیچ امیدی واسه ادامه دادن به زندگی ندارم
و دلیلایی دارم که سخته تو درکشون کنی
چون هیچ منظوری واسه زندگی کردن نیست
وقتی که مردم دارن دوره یه دایره میدون
این جهان خیلی خیلی احمقانه هست
و بچه ها منتظر یه روزین که احساس خوب کنن
احساسی که موقع گفتن تولدت مبارک بدست میاد
تولدت مبارک
و میخوان مثل هر کودکی که این احساس رو بدست اورده حس کنن
بشین و گوش کن
بشین و گوش کن
به مدرسه رفتم کلی عصبانی بودم چون مدرسه فقط درس ها نیست یه زندگی دسته جمعی هم هست
هیچکی درکم نمیکنه
هیچکی درکم نمیکنه
سلام معلم بمن بگو درسم چیه
بمن نگاه کن
بمن نگاه کن
و یه جورایی خنده دار درکش میکنم
و یه جورای غمگین درکش میکنم
در رویاهایی که مرگ رو میبینم
و هیچ امیدی واسه ادامه دادن به زندگی ندارم
و دلیلایی دارم که سخته تو درکشون کنی
چون هیچ منظوری واسه زندگی کردن نیست
وقتی که مردم دارن دوره یه دایره میدون
این جهان خیلی خیلی احمقانه هست
جهان احمقانه
جهان احمقانه