چشمهام رو میبندم و دعا میکنم
که تو هم اونجا همینکارو بکنی
تنها آرزوم لمس کردنته
برای پیدا کردن راه خونه، نیازی به دیدن ندارم
زیبایی رو در کوهستانها دیدم
رودخونه هایی که به دریا میریزن رو دیدم
روشنایی بر فراز افقها رو دیدم
که بر من میتابیدن
گداهایی رو دیدم که ثروتمند شدن
تولد بچه خودم رو دیدم
نمیخوام این احساسات رو
رها کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
میخوام تو رو توی روحم حس کنم
میخوام تن گرمت رو کنار خودم داشته باشم
تا بتونم هر چیزی که قلبم میشناسه رو حس کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
توی اعماق ذهنم پوستت رو لمس میکنم
احتمال ضرر کردن بخاطر احساسات توی زندگی ناچیزه
وقتیکه پیر بشم هنوزم دوستم داری؟
وقتیکه دیگه اونقدر قوی نیستم که بتونم تو رو توی آغوش بگیرم
زیبایی رو در کوهستانها دیدم
رودخونه هایی که به دریا میریزن رو دیدم
روشنایی بر فراز افقها رو دیدم
که بر من میتابیدن
گداهایی رو دیدم که ثروتمند شدن
تولد بچه خودم رو دیدم
نمیخوام این احساسات رو
رها کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
میخوام تو رو توی روحم حس کنم
میخوام تن گرمت رو کنار خودم داشته باشم
تا بتونم هر چیزی که قلبم میشناسه رو حس کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
میخوام با لذت یادآوری خاطراتم زندگی کنم
میخوام ایمان داشته باشم که هر چیزی که
قلبم میشناسه رو میتونم باور کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
نمیخوام این احساسات رو
رها کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
میخوام تن گرمت رو کنار خودم داشته باشم
تا بتونم هر چیزی که قلبم میشناسه رو حس کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
میخوام با لذت یادآوری خاطراتم زندگی کنم
میخوام ایمان داشته باشم که هر چیزی که
قلبم میشناسه رو میتونم باور کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم
(زیبایی رو در کوهستانها دیدم)
(رودخونه هایی رو دیدم که به دریا میریزن)
اوه
(تن گرمت رو کنار خودم میخوام)
(تا بتونم هر چیزی که قلبم میشناسه رو حس کنم)
بر من میتابن
(میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم)
گداهایی رو دیدم که به مردهای ثروتمندی تبدیل شدن
(میخوام با لذت به یاد آوردن خاطراتم زندگی کنم)
به دنیا اومدن بچه خودم رو دیدم
(میخوام ایمان داشته باشم به باور )
نمیخوام این احساسات رو
(هر چیزی که قلبم میشناسه )
نمیخوام رهاشون کنم
میخوام با چشمهای بسته عاشق باشم