من عشق خود را در "پورتوفینو" یافتم.
در حاشیه یک خلیج در ایتالیا ...
بعد از نوشیدن کاپوچینوی روزانه ام...
عشق در راه من قرار گرفت...
ماه سپتامبر بود و او درست همان جا ایستاده بود.
من در آتش چشمان او افتادم...
لحظه ای که به یاد می آورم همین است...
من در بهشت عاشق شده بودم...
آنجا مکانی وجود داشت مخصوص عاشقان ...
آن سوی خیابان؛ در یک بار کوچک و صمیمی...
پیانو نوازی که من و دیگران دوستش داشتیم داشت گیتار میزد...
"یک قهوه با من میخوری؟"من از او پرسیدم.
وقتی داشت روی شن ها قدم برمی داشت....
" تو خوب به نظر میای" او این را گفت...در "پورتوفینو"
و به من نگاه کرد و دستم را گرفت...
زندگی من از آن روز تغییر کرد، و بعد از آن...
وقتی به گذشته برمیگردیم...
او به آرامی نجوا میکند:" پورتوفینو"
در " پورتوفینو" عشق خود را یافتیم...