او رفته است، سرِ دوراهی ایستادهام
جا ماندهام
نتوانم جدایی از تو
از این رو، سازم با هر چه که هست
چون فردا رِسد باز بینم رویَت
اما این جدایی ملالآور شد برام
من کِی آن شدم که دل دادهام من بر شما؟
به هر سویی که روم، دنیایم را باختهام
چپ و راست، به هر جهت، بینم تو را
من آنم چون خواهمت، خواهم هر روز من بینمت
به کجا تو ماندهای؟ در کدامین راه؟
او رفته است
در کجا، قدم به قدم رَوم آن جهت؟
بوی عشق آید هر دم چون رَوم من به هر جا
تو و من، بانوی من
همهجا باید باشیم ما با هم تا ابد!
به هر سویی من رَوم، باختهام دنیایم
چپ و راست، به هر جهت بینم تو را
جلوه کن در دو چشانم تا سرگشته نگردم
در بیشهی سرد و بیرحم
تا ابد، بینهایت، قلبم برای توست
چون از برای من، تو هر دَم از بَرَم نروی!
از بَرَم، از بَرَم نروی!
او رفته است