من به چیزی که خیلی دور بود
ایمان داشتم
انگار که انسان هستم
و این احساس ناامیدی رو
انکار کرده ام
درون خودم,درون خودم
تموم قولهایی که دادم
تا فقط ناامیدت کنم
تو به من ایمان داشتی اما من آسیب دیده ام
قسمت همخوانی
چیزی برام نمونده
و تموم چیزی که حس میکنم این خواسته ی ناعادلانه ست
تموم این مدت در حال سقوط بوده ایم
و حالا من گمشده ای در بهشت هستم
به همون اندازه که میخوام
گذشته دیگه وجود نداشته باشه
وجود داره
و به همون اندازه که میخوام
احساس کنم به اینجا تعلق دارم
منم به اندازه ی تو میترسم
قسمت همخوانی
فرار کن,فرار کن
یه روز دیگه این درد رو حس نخواهیم کرد
همه ی سایه هات رو
با خودت ببر
چون اون ها نمیذارن من برم
قسمت همخوانی
تنها و گمشده در بهشت