زندگی یه بار دیگه به من خیانت کرده
میپذیرم که بعضی چیزها هیچوقت عوض نمیشن
اجازه دادهم که ذهنهای کوچیکتون دردمو بزرگتر کنن
که اونم منو با یه وابستگی شیمیایی رها کرده، برای هوشیاری
آره، دارم میافتم...چقدر مونده که زمین بخورم؟
نمیتونم بهت بگم که چرا دارم در هم میشکنم
تعجب میکنی که چرا ترجیح میدم تنها باشم؟
یعنی واقعا کنترلمو از دست دادهم؟
دارم به آخر خط میرسم
فهمیدهم که چه چیزها که نمیتونستم باشم
خوابم نمیبره، پس نفسی میکشم و پشت شجاعانهترین نقابم قایم میشم
میپذیرم که کنترلمو از دست دادهم