Lonely [Persian translation]

همه الان اسم من رو می دونن

اما هنوز یه چیزی دربارش حس عجیبی میده

مثل اینکه تو آینه نگاه کنی و بخوای محکم بمونی

ولی کس دیگه ای رو ببینی

و حالا هیچ چیزی مثل قبل نیست

این حس رو میده که انگار همه زندگی هامون تغییر کرده

شاید وقتی سنم بیشتر باشه، همه ی این حس ها آروم بشن

ولی الان این حس داره من رو می کشه

اگه همه چیز داشتی

ولی کسی نبود بهش زنگ بزنی

شاید اون موقع من رو بشناسی

چون من همه چیز داشتم

اما کسی نبود من رو بشنوه

و فقط حس تنهایی لعنتیه

من خیلی تنهااام

تنهااا

همه الان گذشته من رو می دونن

انگار خونه ی من همیشه از شیشه ساخته شده بود

و شاید این بهاییه که باید

برای پول و شهرت توی سن کم بدی

و همه من رو مریض دیدن

ولی انگار هیچ کس براش مهم نبود

اونا از کاراییم که مثل یه بچه احمق انجام میدادم انتقاد می کردن

اگه همه چیز داشتی

ولی کسی نبود بهش زنگ بزنی چی

شاید اون موقع من رو بشناسی

چون من همه چیز داشتم

اما کسی نبود من رو بشنوه

و فقط حس تنهایی لعنتیه

من خیلی تنهااام

تنهااا

من خیلی تنهااام

تنهااا