در سوئیت شماره شانزده
چیزی که شروع بشه، تموم نمیشه
از مینی بار تا بهشت
و با هم نشین بد
رایحه ی پوستت بود
رایحه ی گوگرد مخلوط با عسل
که باعث شد، شجاعتم رو جمع کنم، و در قسمت خطرناک و غیر اهلی پا بذارم
فکر کردم: "اونجوری بهم نگاه نکن"
می دونم از من چی میخوای
لازم نیست که غیب گو باشم
برای آدمی به بدی تو، هیچ بدنی توانایی مقاومت نداره
کر:
چیزی که شده، شده
دوباره پام به همون سنگ که همیشه اونجاس
گیر کرد و زمین خوردم
همه چیز های بد احساس خوبی دارن
و با تو هیچ وقت کافی نخواهد بود
اتفاقی که
دیشب افتاد
چه طور بود
بی صبرانه
زنگ زدن
از پذیرش
وقتی سوئیت شماره هفده بهشون شکایت کرد
نمی تونه اصلا نرمال باشه
که همش چیز اشتباه رو انتخاب کنی
درمورد مردها، من در تکرار اشتباهاتم
تخصص کامل دارم
کور بودنی بیش تر از این وجد نداره
که نخوای ببینی
وقتی که حلقه رو پنهان می کنی در جیبت و توش پایین میره
کر:
چیزی که شده، شده
دوباره پام به همون سنگ که همیشه اونجاس
گیر کرد و زمین خوردم
همه چیز های بد احساس خوبی دارن
و با تو هیچ وقت کافی نخواهد بود
هرگز اینقدر از جای همیشگیم احساس دوری نکرده ام
هرگز اینقدر از کنترل خارج نشده بودم
ولی همه چیز در این دنیا موقتیه
تو تویی و من منم
هرگز اینقدر از جای همیشگیم احساس دوری نکرده ام
هرگز اینقدر از کنترل خارج نشده بودم
ولی همه چیز در این دنیا موقتیه
تو تویی و من منم
این من نیستم که در این باره تصمیم گیری می کنم
کر:
چیزی که شده، شده
دوباره پام به همون سنگ که همیشه اونجاس
گیر کرد و زمین خوردم
همه چیز های بد احساس خوبی دارن
و با تو هیچ وقت کافی نخواهد بود
همه چیز های بد احساس خوبی دارن