هنگامي که او مي رقصد
من بسيار عصبي مي شوم
خون من به جوش مي آيد
. من بسيار خطرناک مي شوم
اگر او به من نگاه کند، من ديوانه مي شوم
او دليل خوشحال بودن من است
من شک دارم که تمام مقاومت ها بي فايده است
سرنوشتم مقدر شده
نبايد که آنرا برگردانم
باران به تدريج بر من مي بارد
چه کسي اهميت مي دهد هنگامي که من با تو خوشحالم
من عاشقم
باران به تدريج بر من مي بارد
(اينطور به نظر مي رسد که)
من تمايل به خنديدن دارم
من عاشقم
او، تمام وجود او يک نشانه درخشان است
شرط مي بندم که بوسه های او
کشنده اند
اگر او راه مي رود چيزی رسواکننده دارد
هنگامي که او به من نگاه مي کند من کمي مي ميرم
منطقي که من مقاومت مي کنم در برابر آن
و در مقابل ميتواند با من انجام دهد
آنچه را که دوست دارد