شاید نخواهم بدانم
باغچه ی تو چگونه می روید،
چرا که فقط در فکر پروازم.
تا به حال درد باران صبحگاهی را حس کرده ای،
وقتی که تا مغز استخوانت نفوذ میکند؟
شاید فقط بخواهم پرواز کنم،
بخواهم زندگی کنم، نخواهم بمیرم
شاید فقط بخواهم نفس بکشم
شاید باور نمی کنم
شاید تو هم مثل من باشی،
ما چیزهایی را می بینیم
که آنها هرگز نخواهند دید
من و تو همیشه زنده خواهیم ماند.
شاید هیچگاه نتوانم آنی شوم
که می خواهم
ولی اکنون وقت گریستن نیست،
وقت یافتن چِراهاست.
فکر کنم تو هم مثل من باشی،
ما چیزهایی را می بینیم
که آنها هرگز نخواهند دید
من و تو همیشه زنده خواهیم ماند،
زنده خواهیم ماند.
(ترجمه از آزاده سپهری)