من یک دروغگویم، تو یک دروغگویی
آیا به تماشای من مشغول هستی
وقتی در کنارت به خواب فرو رفتهام؟
فقط حالا این باید
لحظهای برای بهبود آثار زخمها باشد
نمیتوانیم برای همیشه دشمن هم باشیم
تو میتوانی امشب طرف من باشی
قبلاً در این بازی با همدیگر بودیم
ولی حالا فقط جنگیدن با هم را بلدیم
من یک دروغگویم، تو یک دروغگویی
به چشمهایم نگاه نکن
من دروغگویم، تو دروغگویی
هر دو پشت دروغهایمان پنهان میشویم
من یک دروغگویم، تو یک دروغگویی
به درون روح و روانم نفوذ نکن
من دروغگویم، تو دروغگویی
قلب من مثل سنگ است
وقتی تو به من نگاه میکنی
تمام دردهایم را فراموش میکنم
وقتی که رویم را برمیگردانم
سعی میکنی تقصیر بر گردنم بیندازی
نمیتوانیم برای همیشه دشمن هم باشیم
عزیزم حد وسطی وجود ندارد
قبلاً در این بازی با همدیگر بودیم
بگو ببینم چه کسی برنده خواهد بود؟
نه، نه، نه، من از همهٔ این دروغها خستهام
نه، نه، نه، آیا بهتر است بمانیم یا جدا شویم؟
نه، نه، نه، خواهش میکنم به چشمهایم نگاه نکن
نه، نه، نه، ممکن است قلبم را بشکنی، ممکن است قلبم را آب کنی
من یک دروغگویم، تو یک دروغگویی
به چشمهایم نگاه نکن
من دروغگویم، تو دروغگویی
هر دو پشت دروغهایمان پنهان میشویم
من یک دروغگویم، من... من یک دروغگویم، تو... تو یک دروغگویی
به درون قلبم نفوذ نکن