من در خیابان قدم زده ام
(با) دلی باز به روی غریبه ها
میخواستم بگویم روز بخیر
به هر کسی
به هرکسی که باشی
چیز مهمی نگفتم
فقط میخواستم با تو حرف بزنم
برای رام کردنت
در شانزه لیزه
در شانزه لیزه
در آفتاب، زیر باران
در ظهر یا نیمه شب
هر چه بخواهی هست،
در شانزه لیزه
به من گفتی : « قرار دارم
با مردی دیوانه در زیرزمین
که با گیتاری در دستش زندگی میکند
از شب تا صبح »
پس من همراهیت کردم
آواز خواندیم، رقصیدیم
و حتی فکر نکردیم،
به بوسیدن ...
در شانزه لیزه
در شانزه لیزه
در آفتاب، زیر باران
در ظهر یا نیمه شب
هر چه بخواهی هست،
در شانزه لیزه
دیشب دو غریبه
و امروز صبح، در خیابان
دو عاشق بی پروا
از شبی طولانی
و از اتوایل تا کنکورد (اسم دو میدان معروف)
ارکستری با هزاران سیم
تمام پرندگان در آن موقع روز
از عشق میخواندند...
در شانزه لیزه
در شانزه لیزه
در آفتاب، زیر باران
در ظهر یا نیمه شب
هر چه بخواهی هست،
در شانزه لیزه
در شانزه لیزه
در شانزه لیزه
در آفتاب، زیر باران
در ظهر یا نیمه شب
هر چه بخواهی هست،
در شانزه لیزه