در دوردست ها، یک نوار سیاه
تا جایی که دیگه بازگشتی نیست، کشیده شده
پرواز رویا، روی زمین غرق باد
تنها ایستاده ام، و حس هام ازم دور می شن
جذابیتی کشنده من رو مبهوت کرده
چطور می تونم از این جذبه غیر قابل گذشت رها بشم؟
نمی تونم نگاهم رو از قوس آسمون بدزدم
زبانم در دهانم قفل شده، این ناتوان زمینی.... من!
نوک بالهام داره یخ می زنه
هشدار ناگهانی، فکر کردم فکر همه چیز رو کرده بودم
هیچ نشانگری نیست تا راهم رو پیدا کنم
سبک و خالی از احساس
تنها هدفم یادگرفتن پروازه
شرایط مناسب نیست، اما باید امتحان کنم
نمی تونم نگاهم رو از قوس آسمون بدزدم
زبانم در دهانم قفل شده، این ناتوان زمینی.....من!
(خلبان با برج مراقبت صحبت می کند تا از آمادگی شرایط مطمئن شود و اجازه پرواز بگیرد)
بالای این سیاره از روی یک بال و یک راز
هاله به هم ریخته من، رد مه در آسمان صاف
از گوشه چشمهای خیسم
آنسوی ابرها سایه ام رو در حال پرواز می بینم
ابرها با روح من سقف آسمان را می شکافند
هیچ حسی با این قابل مقایسه نیست
حرکات معلق، یک جور سعادت جاودانی
نمی تونم نگاهم رو از قوس آسمون بدزدم
زبانم در دهانم قفل شده، این ناتوان زمینی.....من!