اگر ما خیلی همدیگر را دوست داشتیم
چطور جدا شدیم
نه، اینطور نیست که من بتونم ازش بگذرم
من وفادار مانده ام
و وقتی او ناراحتی ای دارد
این تمام بدن من است که درد می کشد
این تمام قلب من است که به خود می پیچد، او خیلی زیباست
من وفادار مانده ام
من رویای این سفر را بسیار دیده بودم
نگذاشتند به این سفر بروم
من چیزی در چمدانم نداشتم
جز یک خاطره و چند عکس
او منتظر من است من این را می دانم
من این بوی عطر را می شناسم
و رنگ این آسمان بالای سر او را
دردی به شیرینی عسل
جشنی مخفیانه نبود
و فراموش کردن درد و رنج
دستان زنان آماده کرده مثل دوران کودکی
غذا را روی شعله های آتش
من رویای این سفر را بسیار دیده بودم
حماقتها جلوی رفتن مرا گرفتند
من خواب این را دیده ام که ببینم
اینکه به سادگی عاشق شده ام
باغهای زیبا در صبحگاهان
هنگامی که دستان ما با هم جمعند
غمهای زیبا وقتی که ما باهم تنهای تنها هستیم
دردی به شیرینی عسل
من به این سفر نرفتم
حماقتها جلوی رفتن مرا گرفتند
من خواب این را دیده بودم که ببینم
اینکه به سادگی عاشق شده ام
اگر ما همدیگه را خیلی دوست داشتیم
چطور جدا شدیم
نه اینطور نیست که من بخوام بدون او زندگی کنم
من وفادار مانده ام