ببین
کار روزگارو ببین
دیروز تو گریه می کردی
و من می خندیدم
سکوت می کردی حتی با اینکه می دونستی
همه روزام با زنهای دیگه می گذره
از اون همه دروغ خسته شدی
یه روز بعد از ظهر گفتی “دیگه همه چیو می دونم”
و به خاطرش بدون بوسیدنم رفتی
و حالا می فهمم چرا بهم می گفتی:
امیدوارم با تمام وجودت یه روز دوسم داشته باشی
همونطور که من دوستت داشتم،
و از حسادت و شک اینکه آیا من بهت دروغ گفتم یا نه بمیری
شبهایی رو بگذرونی که من عاشق یکی دیگه باشم،
که تمام رنجیو که تا به حال کشیدمو یه روزبکشی
کار روزگارو ببین
دیروز تو گریه می کردی و من می خندیدم
و حالا بعد از داشتن و از دست دادنت
اون چیزی که بهم می گفتیو یادم میاد:
امیدوارم با تمام وجودت یه روز دوسم داشته باشی
همونطور که من دوستت داشتم،
و از حسادت و شک اینکه آیا من بهت دروغ گفتم یا نه بمیری
شبهایی رو بگذرونی که من عاشق یکی دیگه باشم،
که تمام رنجیو که تا به حال کشیدمو یه روزبکشی
کار روزگارو ببین
دیروز تو گریه می کردی و من می خندیدم
و حالا بعد از داشتن و از دست دادنت
همونجور که تو می گفتی برای دیدنت می میرم!