لبخند بزن! لبخند
بر این منِ بی لبخند
لبخند تو یعنی عشق
آزادیِ من از بَند
لبخند بزن! ای عشق!
بر این من افسرده
بر من که دلم تنگ است
با مرگ جهان مرده
لبخند تو یعنی گل، آغاز بهار من
برگشتن ساعتها، رَستن از حصار من
لبخند تو یعنی صبح، آغاز شکفتنها
زیبا شدن دنیا، دریا شدن دریا
از خاطره تاریکم، ای حادثهی روشن!
دلتنگم از این ظلمت، لبخند بزن بر من!
من تشنهترین تشنه، بیخوابترین بیخواب
تاریکتر از ابلیس، پیچیدهتر از گرداب
ای دست تو سازنده! سازندهی آینده
از زخمْ نجاتم بخش! با مرهم ِ گل خنده
لبخند بزن ای عشق! لبخند بزن بر من!
معنای رهایی باش! آزادی من از تن!
لبخند بزن! لبخند
(اووم او هووم)
لبخند بزن! لبخند
(اووم همم)
لبخند بزن! لبخند
(اووم همم)
[همخوانی]
لبخند بزن! لبخند
(اووم همم)