ماه درحال عبور بود بسیار نزدیک به دریا
ماسه نقره اندود، پوشیده از نمک
پاهایم روی ساحل نمناک قرارگرفته است
می اندیشم به دهان تو ، به پوست تنت می اندیشم
تو را در ذهنم دارم
داشتنت را آرزومندم
تحمل نمی توانم کرد
شبی دیگر بدون دیدنت
به چه مشکلاتی دست زدیم
هنگامی که تو و من ،یکدیگر را ملاقات کردیم
زندگی من تغییر کرد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
کار سرنوشت است
کسی تو را بر سر راه من قرار داد
زندگی من تغییر کرد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
و من با تو عاشق شده ام
قسم می خورم که مثل آدمی دیوانه رفتار می کنم
و من نمی دانم چه اتفاقی برای من افتاد
اما در رویاهای من همیشه حضور داری
هر چه که بخواهی، من آن را به تو می دهم
ماه را به پایین می آورم برایت امروز
تنها بوسه ای از لبانت می خواهم
که اعتبارم را بالا ببرم
به هر کجا که بگویی می روم
تو را در ذهنم دارم
داشتنت را آرزومندم
تحمل نمی توانم کرد
شبی دیگر بدون دیدنت
به چه مشکلاتی دست زدیم
هنگامی که تو و من ،یکدیگر را ملاقات کردیم
زندگی من تغییر کرد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
کار سرنوشت است
کسی تو را بر سر راه من قرارداد
زندگی من تغییر کرد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد
ماه درحال عبور بود ...
هر چه که بخواهی، من آن را به تو می دهم ...
هر چه که بخواهی، من آن را به تو می دهم ...
به چه مشکلاتی دست زدیم ...
کار سرنوشت است ...
...نمی دانم چطور بود یا چطور اتفاق افتاد