سلام زیبای من. امروز از همیشه زیباتر شده ای.
به من بگو امروز چند شنبه است؟ هنوز شنبه از راه نرسیده؟
اینجا حوصله ام سر میرود. آخر میدانی همه روزها شبیه هم شده اند.
نه اصلا! سردم نیست،ممنون که میپرسی.
نهار چی؟ برای ناهار میمانی؟
پیانو؟ آری گاهی پیانو هم مینوازم.
کمی راه رفته ام ، اما نه هوا خیلی گرم است چند روزی است که بیرون نرفته ام.
آری به تو زیباترینم فکر می کردم.
من حواس پرت را ببین، معلوم است که امروز شنبه است، شنبه ها تو را میبینم، خوش آیند تر از این؟ نه وجود ندارد.
میدانی پرنده ها بازگشته اند.
امروز صبح یک مقدار خرده نان لب پنجره ریخته بودم.
ناپدید شد! ناپدید. دیدم که نان ها پریدند و رفتند. اما نمیدانم از کدام طرف پرواز کردند؟ از این طرف شاید. نمی دانم.
صبر کن ببینم.
کجا بودم؟ ببخشید شما؟
این عکس را دیدی؟ دیروز اینجا آویزانش کردم.
ببین چقدر زیبا بودیم.
ورزش های زمستانی معرکه بود. نگاه کن! بچه ها هم آنجا بودند. با آنها تماس بگیریم؟ میدانم مدت هاست با آنها حرف نزده ام اما خوب نمیخواستم مزاحم باشم.
امممم، میدانی؟ گاها زیادی احساس میکنم. گاها این حس شرمساری دست از سرم بر نمیدارد.
راستی، این عکس را دیده ای؟
آه من فراموشکار یکبار که پرسیدم.
مرا ببخش، مشکلات ذهنی است دیگر. میدانی گاها حس میکنم عقلم را از دست داده ام.
گاها کلماتم را فراموش میکنم، گاهی هم مدام تکرار.
نگفتی؟ او را دیدی؟ همانکه دیشب تمام نان مرا دزدید؟ کنار خودم نگهش داشته بودم، مخفی کرده بودمش! اما نیست، پیدایش نمیکنم.
با خودم میگفتم شاید روزی پرنده ها، راستی پرنده ها را میشناسی؟
ببخشید داشتم میگفتم شاید روزی پرنده ها بازگشتند.
کجا بودم؟ چه میگفتم؟ ببخشید شما؟ تا بحال ندیده بودم شما را.
به هر حال کنجکاو شدم، آخر قیافه تان خیلی آشناست. حداقل فرم دهان و چشم هایتان.
دیگر چه؟ مسخره است. شما خیلی به پییر شباهت دارید. این همه شباهت جدا بامزه است. قسم میخورم.
اگر نمی دانستید باید بگويم عاشقش هستم، مطمئنا او همان است، همانکه میخواهم.
شما بچه دارید؟ منکه آرزوی مادر شدن دارم.
خودم را میبینم که کوچولوهایم را به سمت ورزش های زمستانی سوق می دهم.
من؟ من دوتا دختر میخواهم، سه پسر!
یک رازی را به تو بگویم؟ حتی نامشان را هم انتخاب کرده ام.
میدانم همدیگر را نمیشناسیم، با پرسیدن این سوال شرمنده میشوم ، اما شما با خودتان نان دارید؟ برای این پرنده که آنجاست می خواهم، دیدم که پرواز کرد اما نمیدانم کدام طرف رفت؟
صبر کن ببینم، کجا بودم ؟ ببخشید شما ؟
اینجا چه میکنید؟
چه کسی شما را به داخل راه داد؟
از اینجا بروید.
از خانه من بیرون شوید آقا! بیرون!
به والدینم می گویم! آری میگویم!
خواهید دید.
همه این آدم ها! هیچ کدام را نمیشناسم.
این همه شلوغی و بهم ریختگی برای چیست؟
تو دزد بی رحم نان مرا دزدیدی !
پرنده بیچاره من،اگر پسش ندهی از گرسنگی میمیرد.
نمیخواهم که برود، ما هر روز باهم ملاقات میکردیم.
اگر پرنده ام برود دیوانه میشوم.
صبر کن! کجا بودم؟ شما ؟
سلام زیبای من. امروز از همیشه زیباتر شده ای.
بهم بگو امروز چند شنبه است؟ هنوز شنبه نرسیده؟؟؟