صبر کن،
کشتی فراموشی هنوز رهسپار دریا نشده است
بیا محکوم نکنیم که زندگی کرده ایم تا به گل بنشینیم
بخاطر گذشته مان
بخاطر عشقمان ، التماست میکنم
صبر کن
هنوز در دستان پامپال دارم
تا در آغوششان بپوشانمت
اگر بروی در دستانم خواهند مرد
لحظه ای صبر کن ، کمی بیشتر
تا سعادتم را به تو ببخشم
اندکی صبر کن اندکی بیشتر
اگر تو بروی جانم خواهم باخت
لحظه ای صبر کن ، کمی بیشتر
تا سعادتم را به تو ببخشم
اندکی صبر کن اندکی بیشتر
اگر تو بروی جانم خواهم باخت
صبر کن،
من هنوز خوشی هایی دارم تا بتو بسپارم
هزاران شب عشق دارم که تو بتو ببخشم
جانم را به تو میسپارم اگر به جای رفتن بمانی
اندکی صبر کن
صبر کن
اگر تو بروی از درک فردایم عاجز خواهم بود
و تا اعتراف کنی که عشقت به من دروغی بیش نبود
تو را میپرستم حتی اگر تو مرا نخواهی