صبر کن،
هنوز کشتی فراموشی رهسپار نشده است
بیا آنچه را که برای غرق شدنمان تجربه کرده ایم محکوم نکنیم
بخاطر گذشته مان
بخاطر عشقمان ، التماست میکنم
صبر کن
هنوز در دستانم بهار را دارم
تا با نوازشی نو تو را آغوش گیرم
اگر بروی بهار دستانم خواهد پژمرد
کمي صبر کن، تنها کمي بيشتر
که شاديهايم را به تو بدهم
کمي صبر کن، تنها کمي بيشتر
اگر تو بروی جانم را خواهم باخت
کمي صبر کن، تنها کمي بيشتر
که شاديهايم را به تو بدهم
کمي صبر کن، تنها کمي بيشتر
اگر تو بروی جانم راخواهم باخت
صبر کن، تنها کمی بیشتر
من هنوز خوشی هایی دارم تا بتو بسپارم
هزاران شب عشق دارم که به تو ببخشم
جانم را به تو میسپارم اگر به جای رفتن بمانی
اندکی صبر کن
اگر بروی از درک فردایم عاجز خواهم بود
و حتی اگر اعتراف کنی که عشقت به من دروغی بیش نبود
تو را میپرستم اگر چه مرا نخواهی
اندکی صبر کن