بارون میاد و جاده خیسه
چه راه طولانیی! چه انتظار طولانیی!
کیلومترها می گذره و من به اون فکر می کنم
چه شبی! چه سکوتی!
اگه اون می دونست دارم به سرعت به سمتش می رم و بهش فکر می کنم …
نور ماشینایی که رد می شن رو می بینم
صدای کامیونهایی که با سرعت عبور می کنن رو می شنوم
کسی تو خیابون نیست و داره بارون میاد
روستاهای بین راه تو سکوت شب فرو رفتن
و من دارم با سرعت طرفش می رم و بهش فکر می کنم
به راهم تو جاده ادامه می دم و دنبالت می گردم
انتهای راه پیدات می کنم
عجله می کنم
بارها تو این ساعت بستن
هتلها همیشه منتظر پذیرش زوجهان
یه قطار از کنارم می گذره، طولانی و آهسته
فکر و خیال مغزمو می خوره
به اون فکر می کنم
به اون فکر می کنم
به راهم تو جاده ادامه می دم و دنبالت می گردم
انتهای راه پیدات می کنم
عجله می کنم
در حال فکر و خیال بافیم و تردیدم زیاد میشه
از یه پیچ بیرون میام بدون اینکه بفهمم
سرعتم رو صد و چهله
به راهم تو جاده ادامه می دم و دنبالت می گردم
انتهای راه پیدات می کنم
عجله می کنم
بارون میاد و جاده خیسه
به اون فکر می کنم و حس حسادت بهم دست میده
بین شک و ابهام موندم
من تنها و بدون نیرو میمونم
بارون میاد و جاده خیسه
به گودی سیاه زیر چشماش که به خاطر بی خوابی شب قبلشه حسادت می کنم
بارون میاد و جاده خیسه
نمیدونم با کس دیگه ایه یا نه. اگه می دونستم ..
بارون میاد و جاده خیسه
شبه، توی سکوت و انتظار طولانی
در حال فکر و خیالم و شک و تردیدم زیاد میشه