از چه تابستان امسال چنین شتابان به پایان رسید و افرا به سرخی گروید
و زنی که گیسوانش سرخ است چنان شعله ای در آتش می نماید
زمان گنگ می گذرد و آن را نه آغازی است و نه پایانی
به سان گذر من از افکار تو که لحظه ای می درخشد و لحظه دیگر فروغش به تاریکی می گراید
ای گنجشک هایی که برای بشارت بارش تشرین* آمده اید
به من بگویید چهره ها و نام هایی که در ذهنم جاریست متعلق به چه اشخاصی است
دنیا در دایره ای در دوران است همان طور که ماه در آسمان دوران دارد
تابستان امسال شب ها در پشت بام انتظار کشیدیم تا ماه رخ نماید
و از ترس فوت وقت عقربه های ساعت را کند کردیم
زمان چون باد می گذرد و در این دنیا هیچ نیروی نمی تواند مانع گذر آن شود
گیسوی تو، گیلاس و بادام همگی نشانه هایی هستند از آغاز این فصل
ای گنجشک هایی که برای بشارت بارش تشرین* آمده اید
به من بگویید چهره ها و نام هایی که در ذهنم جاریست متعلق به چه اشخاصی است
دنیا در دایره ای در دوران است همان طور که ماه در آسمان دوران دارد
من و تو از گذار یکدیگر در گذریم و نیرویی گذر ما را اطراف آن دیگر می گذارد
تابستان به پایان رسید. من به تو سخن ناراحت کننده ای نگفتم پس چرا ناراحتی
دوام نام عاشقان بر موج و ساحل ثبت است
آیا تو هم مثل من صدای جرس را می شنوی؟ فقط نمی دانم از کدامین دره می آید
گویا در پی گمراهی است تا او را به ایمان ندا دهد**
از پیش تر اثر انگشتانت بر پشتم چنان آتش می سوزاند
مگر با بوسه تو درد هایم آرام شده و به خواب فرو روند
تابستان امسال چنین شتابان به پایان رسید و افرا به سرخی گروید
و زنی که گیسوانش سرخ است چنان شعله ای در آتش می نماید
زمان گنگ می گذرد و آن را نه آغازی است و نه پایانی
مرا به خاطر می آوری و از یاد می بری
و چه کسی می خواهد زخم هایم را درمان کند