مرغان دریایی در زباله دانی ها می گریستند
من و تو توامان می خندیدیم
شهرها هرشب زیر باران بمبها بودند
ما بی توقف عشق بازی می کردیم
حالا ، این اندازه بی رحم نباش
مثل روزی که گذشت و رفت، مثل دیروز راهت را نکش و نرو
اجازه بده به پاهایت بیافتم
همچون ریگ، همچون ریگ زیر پا نگذار و نرو
پاییز قطره قطره بر بام های ما می چکید
رنگ من و تو رو به زردی میرفت
به امید نورانی شدن این چهره های پرزنگ و غبار
ما بی وقفه مبارزه میکردیم
حالا اینچنین بی رحم نباش
مثل روزی که گذشت ، مثل دیروز نگذار و نرو
اجازه بده به پایت بیافتم
همچون ریگ، همچون ریگ ، زیرپا نگذار و نگذر