چند تا ترانه ی نانوشته مونده؟
چند تا؟به من بگو فاخته ی من،با صدای بلند بخوانشان
تو شهر باید سر کنم یا در زاغه ها
یا باید مثل سنگ فرو بیوفتم یا مثل ستاره تو آسمونا بدرخشم
مثل ستاره ها
آهای خورشیدکم،به من نگاه کن
حالا دیگه دستانم مشت شده و آماده ی مبارزه
اگه باروتی باقی مانده،به من آتش بده
به همین سادگی
کی حاضره از جاده ی تنهایی گذر کنه
دلیران و زورمندان
تمامشان در نبردگاه جان سپردن
اندکی باقی ماندیم که از یاد نمیبریم
اندکی با ذهن بیدار و و دستانی استوار در صف سربازان
سربازان ما
آهای خورشید من،به من نگاه کن
حالا دیگه دستانم مشت شده و آماده ی مبارزه
اگه باروتی باقی مانده،به من آتش بده
به همین سادگی
کجایی حالا؟ای اراده ی من؟الان همراه کی هستی
منتظر طلوع آفتاب مهربون هستی؟به من بگو
زندگی با تو خوبه بی تو بد،چه صبورم من
با شانه هایم،زیر ضربات تازیانه
تازیانه
آهای خورشیدکم،به من نگاه کن
حالا دیگه دستانم مشت شده و آماده ی مبارزه
اگه باروتی باقی مانده،ان را آتش بزن
به همین سادگی