گذشته ی منو هیشکی نمیدونه
از ریش هایم بوی کودک
از دهانم نور ماه پخش میشه
از زمانی که ژاکتم رو زیر باران پهن کردم
شعر های تحریک کننده میخونم و
همه ی دنیارو دست میندازم
پاییزم با بهاران
صورتم با باران ها
و اندوهم با کوه ها قهر کرده
چشمم با فردا ها
عمرم با خاک ها
و اندوهم با کوه ها قهر کرده
دلیل تاریکی من حتی از شب
و دلیل مهاجر بودن غم من حتی از شب
میترسم دلم بر نمیگرده
مترسم ای زیبای من، میترسم
پی من خواهند گشت
منو پیدا خواهند کرد
منو خسته خواهند کرد، ای یار
منو میگیرن
منو میسوزونن
به من رحم نخواهند کرد
از من دلیل تاریکیم رو میپرسن
غم مهاجر من رو میزنن
میترسم دلم بر نمیگرده
مترسم ای زیبای من، میترسم