توی یه جدایی ما چشمامون رو می بندیم
اما در روحمون رو نمی بندیم
توی قلبم زخم های زیادی خواهد بود
زمانی برای دوباره دوختن نیست
شاید برای خدافظی کردن دیر شده،
نمی تونی حقیقت رو بگی ...
بدون من
حالا شناکنان دور میشی ... (مثل یه کشتی)
کشتی ها
اونا به سمت غروب میرن
دستت رو بده تا لمسش کنم
من اینجام
منتظرت می مونم
کشتی ها
میرن تا برگردن
نیروی من یه ذره ست
که تو نگه داشتی
یک کلمه و سکوت جلوی در
چیز دیگه ای برای تصمیم گرفتن
ما برای تاریکی شب نور کافی داریم
لب ها پاسخ رو پیدا می کنن
می دونم
برگرد ... (مثل کشتی)
کشتی ها
اونا به سمت غروب میرن
دستت رو بده تا لمسش کنم
من اینجام
منتظرت می مونم
کشتی ها
میرن تا برگردن
کشتی ها
اونا به سمت غروب میرن
دستت رو بده تا لمسش کنم
من اینجام
منتظرت می مونم
کشتی ها
میرن تا برگردن