مثل رز توی باغچه
و گلهایی که هنوز نشکفته اند
این یک دوشیزه جوان است
در آخرین ساعتهای زندگیش
ساعتهای این روز غمگین اند
وقتی او مریض است
مثل ملکه ای در بستر مرگش
سقوط کرده است ، ضعف کرده است
درها و پنجره ها را میگشایم
برای دخترکم که فوت کرده
هرکس او را میبیند نالان میشود
با دیدن مرگ یک فرشته