چه میکشم از دوره ای که باورم سرکوب شد
تا بدتری آمد به چشم بد لاجرم محبوب شد
من مشت در گل مانده ام با ساقه ی دستان تو
شاید زمین آماده ی یک اتفاق خوب شد
من عاشق چشم تو و خواب نگاه تو شدم
چشمان تو شرط من است مشروطه خواه تو شدم
با این همه بگذار من بر عشق تو تکیه کنم
یک شب بدون درد در آغوش تو گریه کنم
چون عاشقت ناز تو را با قیمت جان میخرد
از گندم گیسوی تو بر سفره اش نان میبرد
هرکس تو را از من گرفت دلسنگ چون دیوار بود
این سر به جای شانه ات همواره روی دار بود
من عاشق چشم تو و خواب نگاه تو شدم
چشمان تو شرط من است مشروطه خواه تو شدم
با این همه بگذار من بر عشق تو تکیه کنم
یک شب بدون درد در آغوش تو گریه کنم